اسلام

ارتداد، آزادی بیان و استقلال تفکر در اسلام

در دوره ای که ما در آن قدم به حیات گذاشته ایم،دوره ای است که صحبت از حقوق بشر،آزادی بیان و آزادی تفکر در آن مطرح است و این مسائل در جهان ما،از ارزش و اهمیت بالایی برخوردار هستند.در همین دوره هم یک شکاف و نزاع میان ادیان با جهان سکولار به وجود آمده است و ادیان در معرض انبوهی از اتهامات قرار می گیرند و لزوما دین یک امر مقدس و حتی محترم برای بسیاری از افراد شمرده نمی شود.در این میان اسلام و اصول و احکام آن،در برابر سیر شبهات و ابهامات و حملات فراوانی قرار می گیرد،سکولارها و اسلام ستیزان احکام قرآن و اسلام را به نقض حقوق بشر و آزادی محکوم می کنند و از طرفی دیگر و در قبال آنها، بر میزان صلابت تعصب و افراط دینی افزوده می گردد و در این نزاع،دین به ایجاد نفرت و تنفر و خشونت میان مردمان جهان محکوم می شود.
مسئلۀ ارتداد و ابهامات حاصل آمده از حکم و حد تعریف شده برای آن توسط فقها و کشورهای اسلامی، آن دسته از مسائل و احکامی است که اعتراضات زیادی را علیه اسلام برانگیخته و شبهات و پرسش های بی پاسخ بسیاری را بر جای گذاشته است.
ارتداد،در فرهنگ دینی، به معنای بازگشت از دین و انکار دین است و مرتد به کسی اطلاق می شود که به انکار و تکذیب دینی که روزی به آن اقرار و اظهار کرده،بپردازد و دین دیگری را برگزیند و یا دین را انکار کند.
فقها ارتداد را به دو شکل تفکیک و تقسیم کرده اند:مرتد فطری،مرتد ملی
مرتد فطری برای کسی تعریف می شود که ابتدا در خانواده ای مسلمان پرورش و رشد یافته و اظهار به اسلام کرده است و سپس مرتد شود،و مرتد ملی برای کسی تعریف می شود که در خانواده ای غیر مسلمان رشد و پرورش یافته و مسلمان شود اما از اسلام بازگردد و مرتد شود.
اعدام مرتد،حکمی مشترک میان بخشی از فقها و روحانیون شیعه و سنی است؛در کشورهای اسلامی،حکم ارتداد،اعدام است و این حکم در صورت اثبات ارتداد فرد مسلمان،اجرا می شود؛باید افزود در اجرای مجازات،جنسیت فرد مرتد و نوع ارتداد،تاثیر گذار است.شخص مرتد در صورتی که مرد باشد و از نوع مرتد فطری باشد،اعدام خواهد شد و اگر از نوع ملی باشد،پس از سه روز فرصت توبه، اعدام می شود؛اما اگر مرتد زن بود-چه مرتد ملی و چه مرتد فطری-حکم اعدام برای او لحاظ نمی شود و تا زمانی که توبه نکند،حبس می شود.
وقتی یک مسیحی و یا یک یهودی و یک دگر اندیش به اسلام گرایش یابد و مسلمان شود،روحانیون اسلامی،این مسئله را مایۀ افتخار اسلام می دانند اما اگر یک مسلمان و یا یک مسیحی و یک یهودی که مسلمان شده،تغییر دین دهد و از اسلام برگردد،حکم اعدام برای او مطرح است؛این مسئله برای دینی که «لا اكراه فى الدين؛در دین اجباری نیست» یکی از پیام های آن است،این پرسش و این شبهه را به وجود می آورد که چرا وقتی در پذیرش دین اجباری نیست،حکم مرتد اعدام است؟
این پرسش بیشتر از سوی سکولارها و ناقدان اسلام مطرح می شود و بیشتر این مسئله تحت عنوان تناقض در قرآن معرفی شده است.فارغ از قصد و انگیزۀ آنان،منتقدین پرسش خوبی را مطرح کردند و راست می گویند؛وقتی در پذیرش دین اجباری نیست،چرا افراد پس از اسلام آوردن،اجازه ی انکار دین را ندارند؟و اعدام شخص مرتد با آیه 256 سوره بقره،سازگاری ندارد.
ارتداد را می توان،نه به گونۀ فقهی که فقها دسته بندی کردند،به جهت اعتبار فکری،تحقیقی و علمی تقسیم و تفکیک کرد؛یعنی ارتدادی که حاصل از تفکر و تحقیق علمی است و ارتدادی که حاصل یک تمایل طبیعی و یک نگاه غیر اصولی و جاهلانه است.همان گونه که می توان دینداری و دیندار بودن،مومن و مومن بودن،مذهبی و مذهبی بودن را،تفکیک و تقسیم کرد؛یعنی،ما یک دین حاصل از تفکر را داریم و یک دین حاصل از جهل و نادانی را داریم،یک ایمان حاصل از عشق را داریم و یک ایمان حاصل از ترس و طمع را داریم،یک مذهب حاصل از آزادگی را داریم و یک مذهب حاصل از غلامی را داریم؛به کفر و ارتداد و الحاد رسیدن هم،همینطور است.باید خط و مرزی که این دو را از یکدیگر جدا و تفکیک می کند،رسم کرد.
آدمی بر اساس قدرت اختیار و تفکر زاده و آفریده شده است و حق انتخاب را نمی توان از کسی زدود و آن را نقض کرد.انتخاب میان کفر و دین،حق مسلم هر فردی است و انتخاب هر فرد،محترم است.اما گاهی این انتخاب حاصل از تفکر نیست؛یعنی،فرد فارغ از هرگونه تفکر و آگاهی،در کمال آرامش و آسودگی خاطر،راهی را انتخاب می کند و آن را طی می کند تا انتخابی کرده باشد؛چون رهرو ای که در راهی قدم گذاشته و آن مسیر را فاقد یک چراغ و یک منبع نور در تاریکی و ظلمت مطلق،می پیماید و نمی داند به کجا می رود.اما آنچه از تفکر و تعقل و عقل آدمی برآمده است،با تحقیق و مطالعۀ انسان کسب شده است،در آگاهی برگزیده شده است، البته فرخنده، ارزشمند و گران بهاست و باید از قدر و ارزش بالایی بهره مند باشد؛ولو اینکه کفر هم باشد،بها و ارزش آن از ایمان فاقد تفکر، بالاتر و والاتر است و باید ارزش بیشتری بر آن نهاد؛چراکه در وهلۀ تحقیق و تفکر که از فرد طلب دلیل خواهند کرد،آن کس که بدون تفکر و آگاهی راهی را برگزیده،در پاسخگویی و دفاع از تفکرات خود عاجز است و آنکه با تفکر و آگاهی در مسیری و راهی قرار گرفته است،می تواند از تفکرات خود دفاع کند،آن را برای دیگری تشریح کند و حقانیت عقاید خود را به دیگری اثبات کند.ممکن است چند گروه،چند فرقه و یا چند نفر،یک سخن را بگویند و یک انتخاب را داشته باشند اما کسی را می توان در میان این گروه ها،فرقه ها و افراد برگزید که از سخن و انتخاب خود یک دفاع عقلانی داشته باشند و بدانند چه می گویند؛کسانی که قدت دفاع از سخنان و مواضع خود را ندارند،در این میدان،از صحنه رانده می شوند؛پس می توان یک باور و یک عقیدۀ عالمانه و حاصل از تفکر و اندیشه داشت و می توان یک باور و عقیده ای عامیانه و فاقد تفکر و اندیشه داشت و این تفکیک و تقسیم،چه در دینداری و چه در بی دینی و کفر و الحاد،باید صورت گیرد و البته دینداری یا کفری که حاصل از تفکر و اندیشه است،محترم و ارزشمند است.
اسلام البته به تفکر و اندیشه چهرۀ خوشی نشان داده است و با اندیشمندان و متفکران مهربان بوده است و اگر به آیات قرآن بنگریم،می بینیم که تفکر و متفکران،اندیشه و اندیشمندان،دانش و دانشمندان و خرد و خردمندان از منزلت و شأن بسیار بالایی برخوردار هستند و قرآن در عین حال که مسلمانان را به ایمان به خدا، معاد و تقوا فرا می خواند،آنان را به تفکر و اندیشه و خرد دعوت می کند و به تفکر و تعقل در آیات قرآن و حوادث پیرامون جهان،تاکید دارد؛قرآن سراسر دعوت به اندیشه و تفکر است و همیشه در آیات قرآن خرد و جهل،دانایی و نادانی،دانش و بی دانشی،تفکر و بی فکری از هم تفکیک و مجزا شده اند و قرآن همیشه جاهلان و بی فکران را سرزنش می کند و آنان را مورد ملامت قرار می دهد.در قرآن حتی کفار مورد خطاب قرار می گیرند و آنان هم به تفکر دعوت می شوند؛اگر به آیات قرآن بنگریم شاهد این آیات هستیم.
در آیه 9 سوره زمر،که آیه معروفی هم است،به تفکیک میان کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند،پرداخته است و این تفاوت را تذکری برای خردمندان می داند:
هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ
آیا آنان که می دانند با آنان که نمی دانند برابرند؟منحصرا خردمندان متذکر اين مطلبند.
در آیات دیگر قرآن که دعوت به تفکر و معرفی خردمندان آمده است:
سوره آل عمران آیه 190 و191 - إنَّ فى خَلْقِ السَّماوَاتِ وَ الأَرضِ وَ اخْتِلافِ الَّیْلِ وَ النَّهار لآیات لاُِولی الالباب اَلَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللهَ قیاماً وَ قُعُوداً وَ على جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرونَ فى خَلْقِ السَّمَاوَات وَ الأَرْض
در آفرینش آسمان ها و زمین، و آمد و شد شب و روز، نشانه هاى روشنى براى صاحبان خرد و اندیشمندان است. خردمندان آنها هستند که در حال قیام و قعود و آن گاه که به پهلو خوابیده اند، خدا را یاد مى کنند و در اسرار خلقت آسمان ها و زمین مى اندیشند.
سوره ص آیه 29-کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْکَ مُبارَکٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ
(این قرآن بزرگ) کتابی مبارک و عظیم‌الشّأن است که به تو نازل کردیم تا امت در آیاتش تفکر کنند و صاحبان مقام عقل متذکر (حقایق آن) شوند.
در آیات سوره نحل به بیان و تشریح نشانه هایی از وجود خدا در عالم طبیعت می پردازد و خردمندان،اندیشمندان،مردم هشیار و اهل تفکر را مورد خطاب قرار می دهد. در آیات 11 و 12 و 13 سوره نحل،در پایان هر آیه به ترتیب آمده است:
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ(11) إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ(12) إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ(13)
همانا در اين کار آيت و نشانه‌اي (از رحمت و قدرت الهي) براي اهل فکرت پديدار است.(11) همانا در اين کار آيتها و نشانه‌هايي (از قدرت خدا) براي اهل خرد پديدار است.(12) همانا در اين کار هم آيت و نشانه‌اي (از الهيت) بر مردم هشيار پديدار است.(13)
در آیاتی هم ضمن این پرسش که«آیا تفکر نمی کنید؟»مردم را به تفکر و تعقل در آیات قرآن فرا می خواند:
سوره هود آیه51 -يَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا ۖ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ
اي قوم، من از شما مزد رسالت نمي‌خواهم، اجر من جز بر خدا که مرا آفريده، نيست، آيا فکر و عقل را کار نمي‌بنديد؟
سوره آل عمران آیه 65 - يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ
اي اهل کتاب، چرا در آيين ابراهيم با يکديگر مجادله مي‌کنيد (که هر يک او را به خود نسبت مي‌دهيد)؟! در صورتي که تورات و انجيل شما فرستاده نشد مگر بعد از ابراهيم؛ آيا تعقل نمي‌کنيد؟
همین مسئله در آیات دیگر قرآن نیز بسیار مشاهده شده است.و قرآن البته بی فکران و جاهلان را مورد نکوهش و سرزنش قرار می دهد:
سوره یونس آیه100 - وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ
و هیچ یک از نفوس بشر را تا خدا رخصت ندهد ایمان نیاورد و پلیدی (کفر و جهالت) را خدا برای مردم بی‏خرد که عقل را کار نبندند مقرر می‏دارد.
در نزد قرآن بدترین جانوران کسانی هستند که تعقل نمی کنند و تفکر نمی کنند و در جهل فرو رفته اند که در آیه 22 سورۀ انفال اشاره شده است:
شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ
بدترين جانوران نزد خدا کساني هستند که (از شنيدن و گفتن حرف حق) کر و لالند که اصلا تعقل نمي‌کنند.

البته این آیات تنها بخشی از اشاراتی بود که در قرآن مردم را به تفکر و تعقل طلب می کند و خرد و جهل را از یکدیگر تفکیک می کند و جاهلان و کسانی که تعقل نمی کنند را مورد سرزنش قرار می دهد.

پاسخ من به تحدی قرآن

انجمن: 

من خیلی سعی کردم تا با دلایلی که در کتاب ها مثل امی بودن پیامبر و اعجاز علمی قرآن بود خودم را توجیح کنم اما نشد در واقع دلیل اصلی وحی بودن که در اوایل قرآن وجود دارد تحدی است.
با این که رشته ام علوم کامپیوتر است و بعد از کنکور سراسری لای کتاب عربی رو هم باز نکردم توانستم چند خطی در پاسخ به تحدی قرآن بنویسم:
«ابتدا اکتشاف دین الحق من دین الاقربین(1)
فاستخدم عقلک فی هذه السبیل(2)
إن هذا نهج هو الصحیح(3)»

البته فکر کنم اشکال نحوی داشته باشه.

معنی:
«به دنبال دین حق گشتن را از دین اطرافیانت شروع کن(1)
پس در این راه عقلت را به کار گیر(2)
قطعا این راه صحیح است(3)»

تفسیر:
خط اول می گوید هنگامی که می خواهی به دنبال دین حق و درست بگردی از دین اطرافیانت این جستوجو را آغاز کن این امر خودش دو علت دارد:
1- هر کس از دین اطرافیانش بهتر می تواند اطلاعات کسب کند مثلا ما که در یک سرزمین شیعه به دنیا آمده ایم و اطرافیان ما شیعه هستند به راحتی می توانیم سوال هایمان را از اطرافیانمان بپرسیم اما به این راحتی نمی توانیم از آیین سیک ها یا هندو ها اطلاعات کسب کنیم. بنابراین خیلی راحت تر می توانیم بفهمیم دین اطرافیانمان حق است یا باطل.
2- این اکتشاف و جستوجو به دنبال دین حق مستلزم خالی کردن ذهن از تعصب و عقاید بی پایه و اساس است حالا فرض کنید ما این جستوجو به دنبال دین حق را از دینی به غیر از دین اطرافیانش شروع کنیم اما بعد از بررسی چند دین به این نتیجه برسیم که دین اطرافیانمان درست بوده زمانی گذشته و ما مجبور بودیم بدون عقاید دینی در یک جامعه ی دینی زندگی کنیم و متحمل سختی شویم در صورتی که اگر از دین اطرافیانمان شروع می کردیم متحمل زحمت کمتری می شدیم.
پس خط اول می گوید این اکتشاف و بررسی را از اطرافتان شروع کنید تا کمتر متحمل سختی شوید.
خط دوم می گوید که در راه پیدا کردن دین حق از عقلت استفاده کن.
خط سوم هم می گوید این روش قطعا روش درستی است.
شما بگید فرقش با قرآن چیه واقعا اگه چند تا خطی که من نوشتم بعد یا قبل از سوره ی کوثر وجود داشت کسی چیزی می فهمید!؟ چه بسا تفاسیر و حاشیه ها بر آن می نوشتند!؟

با سوره ای مثل کوثر چه فرقی داره:
«بسم الله الرحمن الرحیم
انا أعطیناک الکوثر(1)
فصل لربک وانحر(2)
ان شانئک هو الابتر(3)
معنی از شیخ حسین انصاریان:
«بی تردید ما به تو خیر فراوان عطا کردیم(1)
پس برای پروردگارت نماز بخوان و شتر قربانی کن(2)
یقینا" دشمن تو خود بدون نسل و تبار است(3)»
ضمنا" توضیحات اضافی که داخل معانی بود حذف کردم!

اسلام دین مدارا و مروت با کفار و دشمنان نیست

انجمن: 

وقتی می گوییم اسلام دین رأفت و رحمت است،برداشت های متعددی از آن می شود که برخی از آنها،برداشت های غلطی است.برخی چنین برداشتی را دارند که اسلام،چون دین صلح و دوستی است،باید زبانی نرم و لطیف با مخالفان و دشمنان داشته باشد و از مدارا و مروت با مخالفان و کفار سخن می گویند.این چنین برداشتی بسیار سطحی و غلط است.

بدون شک،اسلام دین رحمت،رأفت،رحمانیت و صلح است و پیامبر(ص)پیام آور صلح و دوستی و برادری است اما باید توجه داشت در عین حال،اسلام دین جنگ،شمشیر و ذبح در برابر کفر،شرک،جهل،ظلم،جنایت و خیانت است و هیچ رأفت و رحمتی برای کفار و دشمنان اسلام در نظر نمی گیرد.سیاست قرآن،همیشه سیاست جنگ در برابر ظلم و ستم بوده است و همیشه با کفر و شرک و جهل در کارزار بوده است.هیچ وقت اسلام با کفر و شرک و جنایت،مروت و مدارا نمی کند و در مقابل آنان مقاوت می کند و تا می تواند ریشه ی آن را از جا می کند.اینکه بگوییم اسلام دین برادری و رحمت است،خیال کفار و دشمنان را آسوده نکرده ایم بلکه آنان با شنیدن این کلام باید بیش از قبل ترسان شوند.پیامبر(ص) همان گونه که پیام آور صلح و دوستی بود،به همان اندازه هم با دشمنان و فاسدان سالها جنگید و سر از بدن آنان جدا کرد،در صحنه ی جنگ شمشیر دو لبه بود،دست و پای سارقان را می برید،خود در مراسم های سنگسار حضور داشت و مجری بود.حضرت علی(ع) هم علاوه بر آنکه بسیار مهربان و رحمان بود،همیشه با کفار می جنگید.ایشان بود که هزاران خوارج را یکجا کشت و به هلاکت رساند،ایشان بود که در بنی قریظه 900 نفر از یهودیان عهد شکن را ذبح کرد و باید او را تحسین کرد.

اسلام بیش از هر دینی،دین صلح و دوستی است و بیش از هر دینی از فرصت توبه برای آدمیان گفته است.اما بیش از هر دینی مسلمانان را به جهاد و جنگ با کفر و شرک دعوت می کند.پیامبر(ص)در مقابل مسلمانان و برادران دینی خود،مهربان و رحمان بود اما در برابر کفار و مشرکان و دشمنان،سخت گیر و سخت بود.اسلام در برابر مسلمانان،نیکی و زیبایی ها رحمان و رحیم است اما در برابر کفر و فساد و شرک و جنایت،چون شمشیر برنده ای است که تیزی آن سر هر جنبنده ای را که تعدی کرده و کفر ورزیده،از بدنش جدا می کند.اسلام دشمنان خود و کفار را ذبح می کند و باید بدانیم که رأفت اسلامی و اسلام رحمانی برای کفار و فاسدان مطرح نیست.اگر فردی قدمی کج بردارد و غلطی کند و کفر بگوید و در تصدیق سخنان کفار سخن بگوید،با اسلام مقابله کند و علیه آن قیام کند،کفر و شرک بورزد،با مسلمانان درگیر شود،در مقابل نظام اسلامی فتنه ایجاد کند و علیه آن قیام کند،اسلام هیچ رأفت و رحمی را برای او در نظر نمی گیرد و برخورد او با این گروه ها برخوردی قاطع است و حکم آنان جز اعدام نیست و خونشان مباح است.مدارا و مروت با کفار و مشرکان و فاسدان و دشمنان مطرح نمی شود و اساسا اسلام دین مدارا و مروت با کفار و دشمنان نیست بلکه دین جنگ و شمشیر در مقابل آنهاست.

کسانی که از مروت و مدارا با دشمنان می گویند،به راستی که آیات و کلام خدا را در قرآن که بهترین و کاملترین کتاب دینی است،فراموش کرده اند.

صراحت قرآن در دستور به جنگ و حمله با کفار و مشرکان:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد با كافرانى كه مجاور شما هستند كارزار كنيد و آنان بايد در شما خشونت بيابند و بدانيد كه خدا با تقواپيشگان است.«سوره توبه-آیه 123»

قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ

با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمى‏آورند و آنچه را خدا و فرستاده‏اش حرام گردانيده‏اند حرام نمى‏دارند و متدين به دين حق نمى‏گردند كارزار كنيد تا با [كمال] خوارى به دست‏خود جزيه دهند.«سوره توبه-آیه29»

وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ

با آنان بجنگيد تا ديگر فتنه‏اى نباشد و دين مخصوص خدا شود پس اگر دست(از شرک) برداشتند تجاوز جز بر ستمكاران روا نيست.«سوره بقره-آیه 193»

حتی قرآن شرک را بدتر و منفورتر از قتل می داند و به صراحت دستور جنگ با مشرکان را می دهد:

وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزَاء الْكَافِرِينَ

و هر كجا بر ايشان دست‏يافتيد آنان را بكشيد و همان گونه كه شما را بيرون راندند آنان را بيرون برانيد [چرا كه] فتنه [=شرك] از قتل بدتر است [با اين همه] در كنار مسجد الحرام با آنان جنگ مكنيد مگر آنكه با شما در آن جا به جنگ درآيند پس اگر با شما جنگيدند آنان را بكشيد كه كيفر كافران چنين است.«سوره بقره-آیه 191»

قرآن به صراحت مسلمانان را از دوستی با کفار منع می کند:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاء تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءكُم مِّنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِن كُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاء مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن يَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِيلِ

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى برمگيريد [به طورى] كه با آنها اظهار دوستى كنيد و حال آنكه قطعا به آن حقيقت كه براى شما آمده كافرند [و] پيامبر [خدا] و شما را [از مكه] بيرون مى‏كنند كه [چرا] به خدا پروردگارتان ايمان آورده‏ايد اگر براى جهاد در راه من و طلب خشنودى من بيرون آمده‏ايد [شما] پنهانى با آنان رابطه دوستى برقرار مى‏كنيد در حالى كه من به آنچه پنهان داشتيد و آنچه آشكار نموديد داناترم و هر كس از شما چنين كند قطعا از راه درست منحرف گرديده است.«سوره ممتحنه-آیه 1»

الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعًا

همانان كه غير از مؤمنان كافران را دوستان [خود] مى‏گيرند آيا سربلندى را نزد آنان مى‏جويند [اين خيالى خام است] چرا كه عزت همه از آن خداست.«سوره نساء-آیه 139»

وَدُّواْ لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُواْ فَتَكُونُونَ سَوَاء فَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ أَوْلِيَاء حَتَّىَ يُهَاجِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدتَّمُوهُمْ وَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَلِيًّا وَلاَ نَصِيرًا

همان گونه كه خودشان كافر شده‏اند آرزو دارند [كه شما نيز] كافر شويد تا با هم برابر باشيد پس زنهار از ميان ايشان براى خود دوستانى اختيار مكنيد تا آنكه در راه خدا هجرت كنند پس اگر روى برتافتند هر كجا آنان را يافتيد به اسارت بگيريد و بكشيدشان و از ايشان يار و ياورى براى خود مگيريد.«سوره نساء-آیه 89»

حتی قرآن ما را از دوستی با یهودیان و مسیحیان هم منع می کند و کسانی که آنان را به دوستی گیرند،ستمگر می خواند:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد يهود و نصارى را دوستان [خود] مگيريد [كه] بعضى از آنان دوستان بعضى ديگرند و هر كس از شما آنها را به دوستى گيرد از آنان خواهد بود آرى خدا گروه ستمگران را راه نمى‏نمايد.«سوره مائده-آیه 51»

اگر به درستی آیات قرآن را بخوانیم و در آنها تدبر کنیم،می بینیم که قرآن به صراحت ما را به جنگ و جهاد با کفار و فاسدان فرا می خواند و ما را از دوستی با آنان و حتی یهودیان و مسیحیان منع می کند.

در آیه 123 سوره توبه که به صراحت ما را به کارزار با کفار فرا می خواند تا کفار متوجه درشتی و خشونت ما با آنها بشوند.در آیه 29 سوره توبه،به صراحت می فرماید کسانی که حرام دین را حرام و حلال دین را حلال نمی دارند(یعنی کفار)،با آنان مبارزه کنید.در آیه 193 سوره بقره ما را به جنگ با آنان فرا می خواند تا فتنه و فسادی از آنها بر روی زمین نباشد.در آیه 191 سوره بقره،اشاره می کند که شرک مشرکان از جنگ و قتل بدتر است و ما را به سوی جهاد با آنها ترغیب می کند.در آیات(1 ممتحنه-139 نساء-89 نساء)به طور واضح ما را از دوستی با کفار منع می کند و در آیه 139 نساء می فرماید که دوستی با کفار عزت نمی آورد و در آیه 89 نساء و 1 ممتحنه از ما می خواهد با کفار و مشرکان بجنگیم.در آیه 51 سوره مائده،ما را از دوستی با یهودیان و نصاریان منع می کند. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء آیه بسیار واضح است.

کسانی که چهره روشنفکری به خود گرفتند و سعی می کنند اسلام را با تمایلات خود سازگاری دهند و مطابق تفکرات خود آن را ابلاغ کنند،خواسته یا ناخواسته آنان هم مرتکب شرک شده اند چون آن چیزی که قرآن نیست را به نام دین مطرح می کنند.

اینکه چرا قرآن ما را از دوستی با کفار و یهودیان مسیحیان منع می کند،حکمت الهی است و ما موظف هستیم حکم الهی را رعایت کنیم.دوستی با آنها برای اسلام و مسلمانان خطرناک است و مشرکان را قرآن نجس معرفی کرده است و آنان فاسدند و نباید با آنان مروت و مدارا داشت.در آیه 89 سوره نساء فرمود« همان گونه كه خودشان كافر شده‏اند آرزو دارند [كه شما نيز] كافر شويد تا با هم برابر باشيد.»ما نباید با آنان دوستی کنیم چون آنان دوست دارند ما هم کافر شویم و ممکن است دوستی با آنان موجب تضعیف مسلمانان و اسلام شود و باعث از هم پاشیدگی و تفرقه در اسلام شود.مسیحیان و یهودیان هم به دلیل حسد ورزیدن به دین مبین ما،ممکن است برای اسلام خطر آفرین باشند.هدف اسلام،نابودی کفر و شرک و جهل و ظلم است و وظیفه ی مسلمانان اتحاد است تا بتوانند کفر و شرک را نابود کنند.آیا دوستی با کفار،موجب تحقق این هدف خواهد شد؟هدف ما آنان هستند و ما می خواهیم با آنها دوستی کنیم؟

پس باید مراقب بود و از این تفکرات که موجب انحراف در اسلام می شوند و برای اسلام خطرناک هستند،دوری کرد و باید از دوستی با کفار و دشمنان اسلام پرهیز کنیم و باید با آنان بجنگیم.باشد که روزی همه را دین اسلام و خدایشان الله باشد.

مدل اقتصادی اسلام

سلام؛

چیزی که این اواخر ذهنم رو به خودش مشغول کرده اینه که نظام اقتصادی اسلام چگونه است؟
آیا از نظر دین، اقتصاد زیر بناست؟

آیا بعد از گذشت بیش از 30 سال از انقلاب، علما توانسته اند مدل اقتصادی مورد نظر اسلام را استخراج کنند؟

بی خواص (نواهنگ) ---> شرح حال خواص صدر اسلام از زبان رهبری

انجمن: 

head
بیـ ــ ـ خــ ـــ ــو ا صــ ـــ ـــ ـــ ـ

ابوموسی اشعری
زبیر ابن عوام
سعد بن ابی وقاص
سلیمان بن صرد خزاعی
شبث بن ربعی
شریح قاضی
طلحة بن عبید الله
عمر بن سعد

✿●▫ آیین نوروز و دین اسلام ▫●✿ صــــوتـــــی

انجمن: 

:Gol: آیین نوروز و دین اسلام :Gol:
................................................................

با توجه به اینکه در آستانه سال جدید هستیم همراه با آقای طاهر رضی نگاهی داریم به نوروز در دین اسلام



روز اول فروردین ماه در ایران و برخی دیگر از کشورها به عنوان روز «نوروز» شناخته شده است. ایرانیان این روز را از زمان‌های قدیم، روزی مهم در زندگی خود می‌دانستند. نوروز ایرانیان که در آغاز فصل بهار جشن گرفته می‌شود، پیام آور نو شدگی سال و آمدن گرما و مرگ زمستان و رویش دوباره طبیعت و زمان خروج انسان از عالم خمودگی و پیوستن به طبیعت و شروع به حیات اجتماعی دوباره در جامعه است.
نوروز، سمبل تحول و تغییر و دگرگونی است. علاوه بر اینکه طبیعت بی‌جان جانی تازه می‌گیرد، ایرانیان نیز با خانه تکانی و پوشیدن لباس نو و ... سعی می‌کنند به استقبال این تحول بروند. بدون شک این تحول به سمت نیکویی و بهتر شدن می باشد و به همین جهت است که بزرگداشت این روز از اهمیت خاصی برخوردار است.


گنجینه ی احادیث اقتصادی

هوالعلیم

در زمینه ی اقتصاد و مسائل اقتصادی احادیث گرانبهایی از معصومین به جا مانده است
در این جستار مجموعه ی احادیث پیرامون اقتصاد نوشته خواهد شد

موضوعاتی از قبیل اقتصاد و معاملات ، انحرافات اقتصادی ، فقر و غنا ، اخلاق اقتصادی و ...

تکامل ایمان به اسلام

انجمن: 

سلام خدمت دوستان عزیزم
همه ی ماها به دلیل اینکه پدرومادرمان مسلمان هستند ما هم مسلمان شده ایم
اما من شنیدم این ایمان چندان کامل نیست و باید با تحقیق باشد
1.چگونه تحقیق کنیم؟چگونه ایمان خودرا به تکامل برسانیم؟
2.ایا این ایمان ما دارای مشکل است؟

در چه زمانی خون کسی که از اسلام برگردد مباح می شود؟

انجمن: 

سلام

تحت چه شرایطی خون کسی که از اسلام خارج شود مباح است ؟

>>> لطفا" فقط کارشناسان پاسخ دهند

کارشناس بحث : سجاد

بهرام مشیری و فریب ایرانیان بی گناه!

تقدیم به امام هادی(ع)...

علی(ع) همواره دشمن ظلم و دوست مظلوم بود. حتّی در نامه ای به حسن و حسین(علیهما السّلام) نوشت: کونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً دشمن ظالم باشید و یاور مظلوم.۱از همین روست که یکّه تازان عرصه ظلم و جور چنین شخصیتی را برنمی تابند و سعی در تخریب او دارند. لذا سربازان علمی و مزدوران خود را اجیر می کنند تا با نشر اکاذیب ذهن مردم را مخدوش سازند و گاهی افراد ناآگاه و سحرشده، به ایشان کمک می کنند.


در چندسال اخیر، فردی در شبکه های ماهواره ای آمده که بسیار ادّعای علم و سواد و تاریخ و مبارزه با خرافات را می کند ولی نمی داند که "آنکس که نداند و نداند که نداند/ اندر ابد در جهل مرکب بماند"! این دشمن خدا و دین کسی نیست جز بهرام مشیری! که حکایتش حکایت "همان شیادی است که بر بالای منبر رفت و گفت: آهای مردم! آهای مردم! می دانستید که امامزاده یعقوب را بر فراز مناره های مصر پلنگ درید؟! مردم عوام و ناآگاه، سخنان این مرد را چون وحی منزل قبول می کردند. در این بین پیر آگاه و دنیادیده ای صدا برآورد تا کاسه و کوزه این شیّاد را درهم شکند:اوّل امامزاده نبود و پیغمبرزاده بود! دوم یعقوب نبود و یوسف بود! سوم بر فراز مناره نبود و ته چاه بود! چهارم مصر نبود و کنعان بود! پنجم پلنگ نبود و گرگ بود! ششم ماجرا اساساً دروغ بود!"
آری! خوراک این جماعت جوانان ناآگاه و خام است! اگر جوانان و کلاً ملت ما مطالعه دینی و تاریخی خود را بالا ببرند و دین خود و بزرگان آن رابشناسند، دکّان این جماعت شیّاد بسته خواهد شد چراکه با "آگاه" نه "ناآگاه"!

آقای بهرام مشیری طی یک نماهنگ(که در یوتیوب تحت عنوان "علی و کشتار ایرانیان بی گناه" موجود است و شما می توانید ببینید)، به مسئله ای که بازیچه ای برای سایت های ضد اسلامی نیز شده است، پرداخته اند تا چهره علی(ع) را مخدوش جلوه دهند. به امید خدا، ما پاسخ سخنان ایشان را خواهیم داد:

سیاست علوی و سیاست اموی

آقای مشیری در ابتدای و بخشی از انتهای برنامه شان، امام علی(ع) را با معاویه مقایسه کرده اند و حتی این دو نفر را همطراز دانسته اند یا در پایان این نماهنگ معاویه را لایق تر معرّفی کرده اند! می گویند:"همان پولی که معاویه به سپاهش می داد و همان سیم و زری که علی(ع) در بیت المال نگاه می داشت، از اموال مسروقه ایرانیان بود" درجای دیگر می گوید:"معاویه مانند علی به سپاه خود پول نمی داد که برایش جنگ کنند" در جای دیگر می گوید:"اصحاب رسول(ص) در سپاه معاویه بودند چون معاویه بیشتر به اسلام خدمت کرد تا علی(ع)" و این را پای "عدم تدبیر" می گذارد... نمی دانم ایشان که در ابتدا مردم را به مطالعه دقیق در تاریخ امر می کنند، ولی خود اینگونه ناشیانه به نقل و تحلیل تاریخ می پردازند.

  1. ایشان حرف های خود را نقض کردند؛ جایی می گوید: "معاویه به سپاهش پول می داد"(۱:۰۶)جای دیگر می گوید: "معاویه به سپاهش پول نمی داد"(۳:۴۳)!!! آیا این تناقض نیست؟! این چگونه مطالعه تاریخی کردن است؟
  2. این همه ادّعای "مطالعه دقیق تاریخی" می کند، آن وقت این مسئله را پیش می کشد:"در سپاه معاویه اصحاب رسول(ص) بودند... معاویه را دوست داشتند و از روش علی(ع) ناراضی بودند" اوّلاً امکان انحراف از حق برای هرکسی موجود است حتّی برای اصحاب حضرت رسول(ص)! این را در زمان علی(ع) نیز شخصی پرسید. امام(ع) نیز اینگونه جواب داد(که طه حسین مصری می گوید که فصیح تر از این جمله تا به حال ندیده است):" إنه ملبوس عليك، و إن الحق و الباطل لا يعرفان بالناس، و لكن اعرف الحق تعرف أهله، و اعرف الباطل تعرف من أتاه‏ یعنی حق بر تو مشتبه شده است، حق و باطل با موقعیت افراد شناخته نمی شود. حق را بشناس تا آن را بشناسی و باطل را بشناس تا آن را بشناسی"۲ یعنی اینکه حق تا ابد حق است و باطل تا ابد باطل! حقانیت هرکس وقتی است که کار هایش با حق تطابق داشته باشد نه اینکه افراد سرشناس او را تأیید کنند. پس آقای مشیری علاوه بر اینکه ناکافی بودن مطالعات خود را نشان داده، دچار سفسطه بزرگی شده است! سفسطه توسّل به مرجع! بعد هم اینکه این افراد به علی پشت کردند، دلیلش دقیقاً همان نارضایتی آنان از رفتار عادلانه علی(ع) بود. حتی عقیل بن ابیطالب هم که برادر امام علی(ع) بود، این عدالت را برنتافت و به معاویه روی آورد. کلّاً سیره علوی برخلاف سیره اموی، مغایر با زیاده خواهی افراد است. در زمان حضرت رسول(ص) به خاطر همین عدالت خواهی بود که مردم از علی(ع) نزد حضرت رسول(ص) شکایت کردند، حضرت فرمودند:"از علی شکایت نکنید که او در امور مربوط به خدا سخت گیر است"۳ این هم که افراد معروف به معاویه روی آوردند به خاطر مال و منال دنیا بود نه اینکه او را بر حق بدانند. چنانچه عقیل بن ابیطالب به معاویه گفت:"أخى خير لي في ديني، و أنت خير لي في دنياي‏ و قد آثرت دنياي‏ یعنی برادرم در امور دین برحق است، ولی تو در امور دنیایی و مال و منال بهتر به من رسیدگی می کنی و من دنیایم را بر دینم فروختم."۴ در اثر همین عدالت خواهی بود که دین به دنیا فروختگان با امام حق جنگیدند و علی(ع) به خاطر اخلاصی که داشت، دین خدا را بر منافع و طرفداران خود ترجیح داد. اینکه کسی بگوید: "علی(ع) عرضه حکومت داری نداشت!" نشانه ناآشنایی و عدم درک او از عدالت و درستی است. آری! آقای مشیری این همه شعار تحقیق بی غرض می دهد ولی خود خلاف این سخنان عمل می کند:"لم تقولون ما لا تفعلون، کبر مقتاً عند الله أن تقولوا ما لا تفعلون"۵
  3. بعد هم علی(ع) مانند معاویه نبود که با حیله و نیرنگ(ماجرای حکمیت) کارش پیش برود یا برای خود قصر خضراء بسازد. او همیشه لباسی ساده و کهنه بر تن داشت، به کمک فقرا می رفت درحالی که او را نمی شناختند و .... همین سیره علی(ع) بود که بسیاری را به اسلام کشانید، درحالی که معاویه فکر دفن نام محمد(ص) را در ذهن خود می پروراند۶... آری! ظالم پرستان چنین کسی را برنتابند!
شورش فارس چه بود؟

در این قسمت، خواننده را به این آدرس که شامل مطالبی بس کامل و مفید است ارجاع می دهیم : کشتار ایرانیان به دستور علی(علیه السلام)



اسلام، دین مورد علاقه ایرانیان

باز همان مسئله کلیشه ای که "اسلام با زور شمشیر به ایران آمد!" را پیش کشیده است:"خزانه علی و معاویه و حکّام اسلامی از پول زوری که از ایرانیان گرفته بودند، پر شده بود و هرگز خرج آبادانی ایران نشد و کلّاً ایران به همین خاطر در طول زمان ضعیف شد."(۲:۰۰-۲:۴۵) ایشان به این دلیل استناد می جویند که "ایران زمان خسروپرویز ۳۱ سد ساخته شد ولی زمانی که محمد رضاشاه از ایران رفت، ایران ۱۰ سد داشت."


  1. این دلیلی که مشیری می گوید، بسیار دلیل عجیبی است. چراکه سدهایی که در ۱۴۰۰ سال پیش ساخته می شده زمین تا آسمان با سد های امروزی فرق دارد. سد های قدیمی جنبه کشاورزی داشته است ولی سد های الآن جنبه تولید نیرو و انرژی دارد و مسلّم است که این عامل بر تعداد سد نقش دارد. بعد هم دنیا به این سمت دارد پیش می رود که تعداد سدّ کمتری داشته باشد چراکه مضرّاتی هم دارد!
  2. بعد هم، ایران پیش از اسلام کی امثال ابوریحان بیرونی و ابن سینا و ابن هیثم داشت، یا کی امثال حافظ و سعدی و رودکی و جامی و ... داشت؟ کی خواجه نظام الملک داشت؟ کی حسنک وزیر داشت؟ کی در زمان اسلامی علم مختص اشراف و روحانیون بود(درست برعکس زمان ساسانیان)؟ بعد هم چرا ایرانیان این دین به قول شما آقای مشیری! تحمیلی! را بعد از هزار و چهارصد سال رها نکردند یا حتی وقتی که مغول ها حمله کردند، آنان را مسلمان کردند؟ شما با چه رویی می گویید که اسلام دین مورد علاقه ایرانیان نبود و اسلام باعث پسرفت ایران شد؟ برای اطّلاعات بیشتر به دو لینک زیر رجوع کنید:
ورود اسلام به ایران، مصطفی حسینی طباطبایی، قسمت اوّل

ورود اسلام به ایران، مصطفی حسینی طباطبایی، قسمت دوم

گذشته از این ها، امام(ع) یاران ایرانی بسیاری داشت. میثم تمار و سلمان فارسی هم دو نمونه اش!

آل علی(ع) و ایرانیان
در اینجا روایاتی را ذکر می کنیم که دوستی بین آل علی(ع) و ایرانیان را بیان می کند:
"همين كه اسيران ايران وارد مدينه شدند عمر تصميم داشت زنان را بفروشد و مردان را بعنوان برده بگيرد.امير المؤمنين عليه السلام فرمود پيغمبر فرموده است گرامى بداريد افراد برجسته هر قوم و ملت را عمر گفت اين مطلب را شنيده‏ام كه ميفرمود هر گاه فرد با شخصيت يك طائفه‏اى پيش شما آمد او را احترام كنيد گرچه مخالف شما باشد.امير المؤمنين (ع) فرمود اينها گروهى هستند كه تسليم شمايند و علاقه باسلام دارند و من از نژاد اينها فرزندانى خواهم داشت من شما و خدا را گواه ميگيرم كه سهم خود را از اينها در راه خدا آزاد نمودم تمام بنى هاشم فرياد برداشتند ما نيز سهم خود را بشما بخشيديم باز فرمود خدايا شاهد باش من حق آنها را در راه تو آزاد نمودم.مهاجر و انصار نيز حق خود را بعلى عليه السلام بخشيدند فرمود بار خدايا اينها حق خود را بمن بخشيدند و من سهم آنها را در راه تو آزاد نمودم. عمر گفت چرا مخالفت با تصميم من در مورد اين اسيران كردى و چه باعث شد كه بر خلاف راى من عمل كردى؟ فرمايش پيغمبر را در باره احترام افراد با شخصيت بيادش آورد" ۷

ابوعبدالله محمّد بن أحمد مقدّسی، سیّاح قرن 4 هجری، در شرح اقلیم خراسان می نویسد:"أولاد عليّ رضي الله عنه فيه على غاية الرفعة" یعنی فرزندان علی در میان اهل خراسان بسیار عزیز و ارجمندند.۸
عبدالحسین زرینکوب در کتاب "دو قرن سکوت" می نویسد:"(مختار) دعوت تازه ای را آغاز کرد و خود را نماینده و فرستاده محمد بن حنفیه فرزند علی(ع) خواند...اما مختار که قدرت و شوکت خود را مدیون یاری موالی(ایرانیان) بود به شکایت بزرگان کوفه اعتنا نکرد"۹ همانطور که می خوانید، ایرانیان به مختار، کسی که داعیه انتقام خون حسین(ع) را دارد و خود را نماینده فرزند علی(ع) معرفی می کند، تمایل دارند و از او حمایت می کنند.
البته در این دوستی متقابل، آن چیزی که نقش داشت ایرانی بودن و ملّیّت نبود، بلکه تقوا بود.

۱.نهج البلاغه، نامه ۴۷
۲.تاريخ‏اليعقوبى،ج‏2،ص:210+ أنساب‏الأشراف،ج‏2،ص:239
۳.الاستيعاب،ج‏4،ص:1857
۴.أسدالغابة،ج‏3،ص:561
۵. سوره صف، آیه ۲و۳
۶.مروج‏الذهب،ج‏3،ص:454
۷.بحارالأنوار، ج۶۴، ص۱۵- ترجمه از موسی خسروی
۸.احسن التقاسیم، ص 323
۹.دو قرن سکوت، عبدالحسین زرّینکوب، ص ۹۶ و ۹۷